English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (8318 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
come hell or high water <idiom> U هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
There's no danger of that happening again. U خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
indistinctiveness U بی فرقی
it makees no difference U فرقی نمیکند
to d. a distinction U فرقی قائل شدن
it is indifferent to me U برای من فرقی نمیکند
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
They are all the same . U با همدیگه هیچ فرقی ندارند
It doesnt make any difference to me . U برای من فرقی نمی کند (ندارد)
It is immaterial to her . U بحال او هیچ فرقی نمی کند
That's hardly going to make a difference now, is it ! <idiom> U این الان که دیگه فرقی نمی کنه [تفاوتی نداره] ! [اصطلاح روزمره]
even tual U اتفاقی
extrinsic U اتفاقی
stochastical <adj.> U اتفاقی
chancy U اتفاقی
incidental <adj.> U اتفاقی
accidentalism U اتفاقی
adventitiouse U اتفاقی
adventive U اتفاقی
casuale U اتفاقی
chanceful U اتفاقی
flukey U اتفاقی
accidents U اتفاقی
contingent [accidental] <adj.> U اتفاقی
coincidental <adj.> U اتفاقی
casual [not planned] <adj.> U اتفاقی
adventitious <adj.> U اتفاقی
pick up <idiom> U اتفاقی
stochastic <adj.> U اتفاقی
chanciest U اتفاقی
accident U اتفاقی
haphazardly U اتفاقی
fortuitous <adj.> U اتفاقی
fluky U اتفاقی
haphazard <adj.> U اتفاقی
random <adj.> U اتفاقی
chances U اتفاقی
chanced U اتفاقی
randomly U اتفاقی
chance U اتفاقی
accidental <adj.> U اتفاقی
casual U اتفاقی
episodic U اتفاقی
occasional U اتفاقی
contingency U اتفاقی
episodical U اتفاقی
chancing U اتفاقی
chancier U اتفاقی
contingencies U اتفاقی
casualness U اتفاقی
eventual U اتفاقی
crop up <idiom> U اتفاقی پدیدارشدن
stretch a point <idiom> U اتفاقی پذیرفتن
fortuitously <adv.> U بطور اتفاقی
incidentally <adv.> U بطور اتفاقی
come across <idiom> U اتفاقی دیدن
windfall profits U سود اتفاقی
coincidentally <adv.> U بطور اتفاقی
windfall loss U زیان اتفاقی
windfall gains U منافع اتفاقی
stochatic procedures U رویههای اتفاقی
as it happens <adv.> U بطور اتفاقی
randomly U اتفاقی الکی
accidently <adv.> U بطور اتفاقی
at random <adv.> U بطور اتفاقی
random U اتفاقی الکی
by accident <adv.> U بطور اتفاقی
by a coincidence <adv.> U بطور اتفاقی
by chance <adv.> U بطور اتفاقی
incidental errors U خطاهای اتفاقی
by happenstance <adv.> U بطور اتفاقی
by hazard <adv.> U بطور اتفاقی
accidentally <adv.> U بطور اتفاقی
stochastic process U فرایند اتفاقی
incidental learning U یادگیری اتفاقی
incidental memory U حافظه اتفاقی
circumstantial evidence U اماره اتفاقی
contingent liability U بدهی اتفاقی
contingent profit U سود اتفاقی
incidental expenses U مخارج اتفاقی
accidentalness U حالت اتفاقی
happenstance U وقایع اتفاقی
fortuitcus distortion U اعوجاج اتفاقی
fortuitcus fault U نقص اتفاقی
incidental works U کارهای اتفاقی
chromatic U تصادفی اتفاقی
fortuitousness U اتفاقی بودن
accidental error U خطای اتفاقی
accidental reinforcement U تقویت اتفاقی
accidental war U جنگ اتفاقی
incidentals time U زمان اتفاقی
adventitiously U بطور اتفاقی
casual labour U کارگر اتفاقی
accidental fall U ضربه فنی اتفاقی
by accident or d. U بطور اتفاقی یا عمدی
accidental sepcies گونه های اتفاقی
chare U کار روزمزد و اتفاقی
chars U کار روزمزد و اتفاقی
charring U کار روزمزد و اتفاقی
char U کار روزمزد و اتفاقی
jitter U حرکت نامنظم اتفاقی
hazardous U معاملات قماری اتفاقی
sideshow U موضوع فرعی انحراف اتفاقی
to happen to somebody U برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
randomize U بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
accident damage to property U خسارت اتفاقی وارده بردارایی
sideshows U موضوع فرعی انحراف اتفاقی
It was a mere accident that we met. U ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
random U بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
randomly U بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
His coming here was quite accidental. U آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
drop a hint <idiom> U فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
wait up for <idiom> U به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
chance medley U ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
Can count on the fingers of one hand <idiom> U رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
gold washing U شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Recent search history Forum search
1چرا ترجمه نمیکنه ؟
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
2کلمه با جمله چه فرقی دارد
2کلمه با جمله چه فرقی دارد
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
0neurology با neurotology چه فرقی دارد؟
2هر کاری می کنم متن رو به فارسی ترجمه نمیکنه.
2هر کاری می کنم متن رو به فارسی ترجمه نمیکنه.
0google translatero emtehan kon hatman jawab mide. متوجه منظورتون نشدم. یعنی دیگه از برنامه شما استفاده نکنم و برم از گوگل ترانسلت استفاده کنم؟ اون که ترجمه هاش داغونه. لطفا راهنماییم کنید من برای پایا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com